گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد سوم
[سوره البقرة ( 2): آیات 130 تا 134 ] ....



ص : 88
اشاره
وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّۀِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَ فِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ( 130 ) إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ
( أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ( 131 ) وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْ طَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ( 132
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَ َ ض رَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ
( إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ( 133 ) تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ ( 134
ص: 89
[سوره البقرة ( 2): آیه 130 ] .... ص : 89
اشاره
( وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّۀِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ( 130
ترجمه و شرح .... ص : 89
خداوند متعال پس از بیان شخصیت ممتاز ابراهیم و راه رسم او اکنون مطلب اساسی دیگري را بیان میکند و آن اینکه: کیست که از
دین ابراهیم روي گردان شود جز آنکه نفس خود را تباه کند و یا بعبارت دیگر کسانی از راه و روش ابراهیم اعراض میکنند که
خود را بیارزش و سبک گرفته باشند زیرا اعراض از ملت ابراهیم نفس انسانی را دستخوش اضطراب میسازد و هستی آدمی را رو
بفنا میبرد در صورتی که پیروي از ملّت ابراهیم موجب برتري و گزیدگی و صفا و بقاء و روشنی میشود چنانکه ابراهیم را جواذب
صفحه 64 از 286
حق از میان قواي نفسانی پست، برتر آورد و مصفّی ساخت و بعنوان فرد نمونه در این جهان انتخاب شد و در جهان دیگر نیز از
صالحان و نیکوکاران است اینک میفرماید:
کیست که از آئین و سنّت پاك ابراهیم رو گردان شود و دوري کند جز آنکه بیخرد باشد و خود را خوار و بیمقدار سازد یعنی
دین و آئین ابراهیم ص: 90
را ترك نمیکند مگر کسیکه خوار ذلیل کرده و از جرگه عقلا خارج شده باشد چگونه میشود که به آئین ابراهیم پشت کرده و از
آن دوري نمود در حالیکه خداوند متعال در باره او فرموده: ما حقیقتا او را در دنیا بشرف عبودیت رسالت، خلّت، امامت، تجدید
ساختمان کعبه، فرزندان لایق برگزیدیم و در آخرت هم او از شایستگان است شاید این فضیلت و کرامت در اثر درخواست خود
ابراهیم بوي عنایت شد در آنجا که میگوید رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ پس خروج آئین شخصی که در دنیا براي
امامت و پیشوائی برگزیده شده و در آخرت نیز از نیکوکاران است جز سفاهت چیز دیگر نخواهد بود جاي تعجب و تأسف است
قریش و یهود که بزرگترین افتخار آنان انتساب بحضرت ابراهیم است با اینحال چگونه از دین و آئین وي دوري میکنند و حال
آنکه خود را دانا میپندارند لذا شایسته است همه مردم آئین و ملت او را پیروي کرده و او را مقتدا و پیشواي خود قرار داده و از
دوستی او اعراض نکنند.
ص: 91
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 91
کیست تا برگردد از کیش خلیل جز سفیهی کوست خوار اندر سبیل
کرده نفس خویشتن را خوار زار از ره رحمت فتاده بر کنار
محتجب از نور عقل او بالتمام مانده باقی در مقام انظلام
برگزیدیم آن بلند آوازه را یعنی ابراهیم نیک اندازه را
برگزیده شد بدنیا هم بدین هست هم در آخرت از صالحین
ملّتش ماند بگیتی تا ابد هر گره یابند از او نظم و رشد
هم نمودیم اختیارش بر ثبات در فناي وحدت و توحید ذات
استقامت صالحین را در جزا میبود حال بقا بعد از فنا
(130)
ص: 92
شأن نزول .... ص : 92
مفسرین در شأن نزول این آیه نوشتهاند که: عبد اللّه بن سلام دو برادر زاده داشت بنام سلمه و مهاجر وي آنان را باسلام دعوت
نمود و گفت این پیغمبر همان کسی است که نشانیها و خصوصیات و علائم او را در تورات خواندهایم هر که باو ایمان بیاورد
رستگار و هر که ایمان نیاورد ملعون و رانده شده است سلمه گفتار او را پذیرفته و اسلام را قبول کرد ولی مهاجر پشت کرده و
نپذیرفت سپس این آیه نازل گردید.
صفحه 65 از 286
کشف الاسرار و بیضاوي و مجمع البیان نیز این شأن نزول را در تفاسیر خود نقل کردهاند.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 92
قوله تعالی إِلَّا مَنْ سَفِهَ سفه- یعنی سبکی در بدن و یا عقل، جهالت و نادانی، چنانکه در آیه 140 سوره انعام میفرماید:
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَ فَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ- و سفاهۀ نیز مثل سفه است چنانکه در آیه 66 سوره اعراف میفرماید: ار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 3، ص: 93
إِنَّا لَنَراكَ فِی سَفاهَۀٍ و از این ماده است:
سفیه- یعنی نادان، ناقص العقل چنانکه در آیه 4 سوره جن میفرماید:
کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً.
و جمعش سفهاء است چنانکه در آیه 13 سوره بقره میفرماید:
قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ.
و در ضمن آیات قرآن در دو معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی نادانی چنانکه در آیه 142 سوره بقره میفرماید: )
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ یعنی مردمان نادان و بیخرد خواهند گفت که چه چیز موجب شد که مسلمانان از قبله اولیه خود یعنی
بیت المقدس روي به کعبه آوردند.
2) بمعنی زیانکار چنانکه در آیه مورد بحث فرمودند: )
وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّۀِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ.
یعنی هیچکس از آئین پاك ابراهیم روي نگرداند به جز مردم زیانکار و خسران طلب.
ص: 94
[سوره البقرة ( 2): آیه 131 ] .... ص : 94
اشاره
( إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ( 131
ترجمه و شرح .... ص : 94
خداوند متعال در این آیه مبارکه توجه ما را بعلّت برگزیدگی ابراهیم در دنیا و آخرت جلب نموده و بیان میکند که تسلیم شدن در
برابر فرمان حق دین ابراهیم بود که با همان نداي پروردگارش ابراهیم آن را شنید و این نداي ربوبی خاص چشم باطن وي را گشود
و تسلیم ربوبیت عامش نمود اینک میفرماید:
بیاد آور هنگامی را که خداوند متعال بابراهیم گفت اسلام بیاور و در برابر امر ما تسلیم شو ابراهیم در پاسخ با کمال اخلاص و
صفحه 66 از 286
فروتنی عرض کرد، به پروردگار جهانیان تسلیم شدم و مطیع و منقاد در برابر فرمانهاي او هستم و اینکه در آیه پیش از این خواندیم
که خداوند متعال ابراهیم را برگزید بخاطر تسلیم کامل او در برابر فرمان حق تعالی بود.
(131)
ص: 95
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 95
حق تعالی گفت شو منقاد هین گفت منقادم برب العالمین
اسلم اعنی شو موحّد در زمن هم فناي فی اللّه اندر ذات من
گفتن حق بر تجلی ذات بود که نمودش روي بر ذات وجود
و آن اجابت از مراتب رستن است بر حق از ما دون حق پیوستن است
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 95
قوله تعالی إِذْ قالَ لَهُ لام- لام جر اگر مدخولش ضمیر نباشد پیوسته مکسور است مانند:
العزّة للّه مگر در مناداي مستغاث مقرون به یا که در آن مفتوح میباشد مثل یا اللّه و اگر مدخولش ضمیر باشد پیوسته مفتوح آید
چنانکه در آیه 139 سوره بقره میفرماید:
وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ.
مگر با یاء متکلّم که مکسور آید چنانکه در آیه 22 سوره یس میفرماید: ص: 96
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِی از براي لام جر بیست و دو معنی ذکر کردهاند از قبیل: استحقاق، اختصاص ملک، تملیک، تعلیل،
تأکید نفی و ...
اما، لام جزم همان لام امر غایب است و مکسور میباشد، ساکن بودن آن بعد از واو و فاء بیشتر از با حرکت بودن است چنانکه در
آیه 184 سوره بقره میفرماید:
فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی و گاهی هم بعد از ثم ساکن میشود چنانکه در آیه 29 سوره حج میفرماید:
ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ اما مثال بودن آن مانند آیه 29 سوره حج که میفرماید:
وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ که هر دو مکسور است.
ص: 97
[سوره البقرة ( 2): آیه 132 ] .... ص : 97
اشاره
( وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ( 132
صفحه 67 از 286
ترجمه و شرح .... ص : 97
آئینی که خود ابراهیم مؤسس آن بود در آخرین ایام حیات خود بفرزندانش سفارش نمود: فرزندان من خداوند از میان اوهام و
اندیشههاي در هم و بر هم بشر که قرنها با فطرت حق جوئی و دینداري آمیخته شده بود آئین حق را تصفیه کرده و براي شما
برگزیده است توجه داشته باشید جز از آئین حق تبعیت نکنید و با قلبی مملو از ایمان و تسلیم جهان را وداع کنید یعنی تا پایان عمر
در این آئین مقدس باقی بمانید اینک میفرماید:
ابراهیم و یعقوب هر دو در آخرین لحظات عمرشان پسران خویش را باین آئین سفارش کرده و گفتند اي پسران من خداوند متعال
دین اسلام را براي شما برگزیده است پس مراقبت کنید که همواره بر این فطرت و ملت پایدار باشید و نمیرید مگر در حالیکه
مسلمان باشید یعنی تا آخرین لحظات عمر خویش مسلم و مخلص بوده و باوامر و نواهی خداوند متعال تسلیم باشید اینک فرصت
مناسبی پیش آمد و پیغمبري که شما را باسلام میخواند دعوت او را بپذیرید تا با اسلام از دنیا بروید.
از این آیه استفاده میشود: تبلیغ توحید و تفهیم آن باولاد و احفاد ضروري است.
(132)
ص: 98
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 98
پس وصیت کرد بر ابناي خود خاصه یعقوب آن سلوك و راي خود
راه این توحید بر ایشان نمود گفت حق بگزیدتان زین ره ز جود
پس نباید تا بمیرید از بدن جز که از خود مرده باشید آنزمن
دین آباء را بجان بنده شوید از چنین مردن بحق زنده شوید
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 98
قوله تعالی وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ وصی- متصل شدن و متصل کردن و توصیۀ یعنی سفارش کردن، دستور دادن، اندرز دادن و وصیت
را از آن جهت وصیت گویند که موصی کارش را بکارهاي وصی متصل میکند یا بقولی کارهاي قبل از مرگ را بکارهاي بعد از
مرگ متصل میکند چنانکه در آیه 15 سوره احقاف میفرماید:
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً و از این ماده است: ص: 99
مواصاه- یعنی بهمدیگر وصیت کردن چنانکه در آیه 3 سوره عصر میفرماید:
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ اوصی- یعنی امر کرد، سفارش نمود چنانکه در آیه 31 سوره
مریم میفرماید:
وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیا.
موصی- یعنی وصیتکننده و سفارشدهنده وصی یعنی کسیکه امري باو سفارش شده باشد و جمعش اوصیاء است- وصیت یعنی
سفارش چنانکه در آیه 180 سوره بقره میفرماید:
صفحه 68 از 286
کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّۀُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ.
ص: 100
[سوره البقرة ( 2): آیه 133 ] .... ص : 100
اشاره
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَ َ ض رَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ
( إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ( 133
ترجمه و شرح .... ص : 100
اکنون براي تأکید این وصیت و اقامه حجت بر اهل کتاب حال یعقوب را در حال احتضار مینمایاند که فرزندانش پیرامون وي را
گرفته و چشم باو دوختهاند تا آخرین وصیتش را بشنوند و آن را بکار بهبندند و بطوریکه از این آیه استفاده میشود گویا در چهره
یعقوب هنگام مرگش یک نوع نگرانی از آینده احساس میشد و بالاخره این نگرانی را بزبان آورده و آهسته با کلمات بریده و
کوتاه بصورت استفهام از فرزندانش میپرسد: پس از من چه خواهید پرستید فرزندان مقصود پدر را درمییابند و براي اینکه آسوده
خاطر چشم بر هم نهد و به بقاء ملت و آئین پدران خود در میان فرزندانش مطمئن گردد میگویند خداي تو و خداي پدرانت
ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را که خداي یگانه است میپرستیم و خود را باو میسپاریم و تسلیم میکنیم بدین ترتیب وصیت ابراهیم
در میان فرزندان ص: 101
یعقوب مراعات میشد و دین و پیغمبریهاي او را یکی و از یک سر چشمه میدانستند ولی در اینجا فرق میان ملتی که از دنیا رفته و
ملتی که جاي او را گرفته و بر غیر راه آن میرود آشکار میگردد پس دیگر براي پیوند خویش و وراثتی که اسباب آن میان
گذشتگان و آیندگان از میان رفته محلی باقی نمیماند اینک میفرماید:
اي جماعت یهود شما که میگوئید یعقوب هنگام مرگش فرزندانش را به یهودیت وصیت نمود آیا شما هنگامی که مرگ یعقوب
فرا رسید حاضر بودید و سخنان او را شنیدید که فرزندان خود را بآئین فعلی یهود سفارش کرد؟ نه هرگز حاضر نبودید وقتی که
یعقوب به پسران خود گفت بعد از مرگ من بچه چیز عبادت خواهید کرد؟ گفتند بخداي تو و خداي پدرانت ابراهیم و اسماعیل و
اسحاق را که خداي یگانه است میپرستیم در حالی که ما در مقابل او تسلیم هستیم.
(133)
ص: 102
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 101
هم بیعقوبید حاضر در نهفت وقت مردن گو با بنائش چه گفت
که چه بعد از من پرستید ار مهید از ره آداب توحید آگهید
صفحه 69 از 286
جمله گفتند آن خدائیرا که نیز میپرستید تو و آباء از تمیز
آنکه ابراهیم و اسماعیل راد میپرستیدند و اسحق از وداد
آن خداي واحد بیچون و چند ما باو فرمان بریم و مستمند
شان نزول .... ص : 102
یهودیان مدینه به پیغمبر میگفتند که یعقوب هنگام مرگ فرزندان خود را به دینی که هم اکنون یهود بآن اعتقاد دارند توصیه کرد
و ما بموجب وصیت پدرمان هیچ دینی را بجاي دین خودمان نمیپذیریم خداوند متعال این آیه را در رد اعتقاد آنان نازل فرمودند.
ص: 103
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 103
قوله تعالی إِلهاً واحِداً وحد- از اسماء دائم الاضافۀ یعنی یکی بودن، انفراد، یکتائی چنانکه در آیه 12 سوره غافر میفرماید:
ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ از این ماده است:
واحد- یعنی یک- یکی، اول العدد چنانکه در آیه 163 سوره بقره میفرماید:
وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و مؤنثش واحدة است چنانکه در آیه 213 سوره بقره میفرماید:
کانَ النَّاسُ أُمَّۀً واحِدَةً.
وحید- یعنی یگانه، تنها چنانکه در آیه 11 و 12 سوره مدثر میفرماید:
ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً توحید- یعنی یگانه گردانیدن، یکی دانستن، به یگانگی گرویدن توحد- یعنی
یگانه شدن- اتحاد- یعنی با هم یکی شدن و اسم فاعلش متحد است.
ص: 104
[سوره البقرة ( 2): آیه 134 ] .... ص : 104
اشاره
( تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ ( 134
ترجمه و شرح .... ص : 104
نظر بر اینکه یهود بپدران خود افتخار مینمودند و اعمال و عقائد نیکوي آنان را موجب نجات خود از عذاب الهی میدانستند لذا
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که یهود نمیتواند اعمال و رفتار گذشتگان را بپاي خود گذاشته و همینها را موجب
برتري و امتیاز خود قرار بدهند زیرا گذشتگان مسئوول اعمال شما نبودند و شما فرزندان هم مسئوول اعمال آنان نیستید بنابراین
صفحه 70 از 286
بجاي اینکه وقت خویش را در راه تحقیق حال نیاکان خود مصروف نمائید بخود بهپردازید و راه نجات خویش را با عقل و خرد
دریابید اینک میفرماید:
آنها امتی بودند که درگذشتند و عهدشان سپري شد و هر نیک و بدي نمودند براي خود آنها است و شما هم هر چه از نیک و بد
بدست آورید براي شما خواهد بود و در نامه اعمال خودتان ثبت و ضبط خواهد شد یعنی نه شما را بخاطر اعمال آنها ثواب میدهند
و نه آنان را بخاطر کردار شما عذاب میکنند لذا انتساب شما بآنها هیچ نفعی بحال شما ندارد بلکه- هر کسی آن درود عاقبت کار
که کشت- بنابراین بجاي اینکه هم خود را بحال دیگران مصروف نمائید بخویشتن ص: 105
بپردازید.
از این آیه و آیات دیگر از قبیل: لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها- و کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَ بَتْ رَهِینَۀٌ- و کُلُّ امْرِئٍ
بِما کَسَبَ رَهِینٌ- استفاده میشود که: گفتار مجبّره که میگویند و فرزندان را بواسطه گناهان پدران مؤاخذه میکنند و گناهان
مسلمانها بر کفار تحمیل میگردد مردود است.
(134)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 105
امتی بودند آنها نیک زاد در گذشتند از جهان آزاد و شاد
مینکردندي به تقلید اعتماد یا بنقل صرف دون اجتهاد
اجتهادي نی کزو شد دل سیاه بلکه آن کارد بدل عشق اله
اجتهادي نی که کسبش قولی است بلکه آن کز حق بدل مستولی است
آن شهان کردند کسب آن ز دل شاد رفتند از جهان آب و گل
هست ایشان را جزاي اکتساب تا شما را چیست کسب اندر حساب
کس نپرسید از شما اندر محل ز آنچه میکردند آنها در عمل
بودشان کار از بصیرت و ز یقین نی بمیل دیگران در راه دین
هیچکس را نیست اندر نیک و بد مر جزا بر اعتقاد غیر خود
ص: 106
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 106
قوله تعالی تِلْکَ أُمَّۀٌ.
تلک- اسم اشاره است بر مفرد مؤنّث چنانکه در آیه 17 سوره طه میفرماید:
وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی
یعنی آن چیست در دست راستت اي موسی. این کلمه چهل و یک با در ضمن آیات قرآن آمده و اغلب اشاره بجمع است و چون
جمع باعتبار جماعت مؤنث است از این جهت میشود بجماعت با کلمه تلک اشاره کرد چنانکه میفرماید:
تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ- تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَۀٌ- تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ- تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها.
صفحه 71 از 286
و در بعضی از آیات فقط اشاره بمفرد مؤنث است چنانکه میفرماید:
تِلْکَ الْجَنَّۀُ الَّتِی نُورِثُ- تِلْکَ نِعْمَۀٌ تَمُنُّها عَلَیَّ- تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ- تِلْکَ إِذاً قِسْمَۀٌ ضِیزي تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ.
گاهی بعنایت مخاطب، تلکما و تلکم آمده است چنانکه در آیه 22 و 43 سوره اعراف میفرماید:
أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ- أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّۀُ أُورِثْتُمُوها-.
از این استعمال فهمیده میشود که مخاطب دو نفر یا بیشتر است.
ص: 107
توضیحات .... ص : 107
1) قوله تعالی إِلَّا مَنْ سَ فِهَ نَفْسَهُ سفیه بر دو قسم است: ( 1) سفیه قاصر و آن کسی است که ذاتا داراي شعور و رشد عقلی نباشد )
چنانکه در آیه 4 سوره نساء میفرماید:
وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ یا در باره یتیمان در آیه 5 سوره نساء میفرماید:
فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ.
2) سفیه مقصر- و آن کسی است که بواسطه نرفتن بسوي تحصیل معرفت و اخذ رشد و کمال خود را سفیه کرده و حجابی روي )
عقل و ادراك ذاتی خویش کشیده و حقایق را درك نمیکند و سفیه بمعانی اول لازم و بمعانی دوم متعدي است و در آیه مورد
بحث نیز معنی دوم سفاهت اراده شده است. ضمنا از این آیه معنی حدیث مشهور:
العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان نیز روشن میشود زیرا در این آیه کسانی را که بآئین پاك ابراهیم ایمان نمیآورند سفیه
شمرده شده و این خود میرساند که عقل، انسان را بعبادت و بندگی دعوت میکند نه اینکه انسان بوسیله آن منافع زود گذر را
تشخیص داده و همه چیز را فداي آن کند بلکه عقل آن است که انسان در پرتو آن سعادت جاویدان را جستجو کرده و منافع زود
گذر را فداي منافع ابدي نماید. ص: 108
2) قوله تعالی وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ. )
کلمه صالح گاهی صفت شخص واقع میشود و گفته میشود شخص صالح و گاهی نیز صفت عمل واقع میگردد و میگویند عمل
صالح در صورت اول کسی است که واجد صلاحیت رسیدن بفیوضات الهیه و درجات عالیه و رحمت خاصه حق تعالی را داشته
باشد و در صورت دوم عملی است که باعث کرامت و صلاحیت براي رسیدن به تفضلات الهی گردد.
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ذیل این آیه مینویسد:
نکتهاي که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که حضرت ابراهیم علیه السّلام با آن مقام نبوت و رسالت و امامت و اولو
العزمی صالح بودن بنصّ آیه 72 سوره انبیاء میفرماید:
وَ کُلا جَعَلْنا صالِحِینَ و با اینکه خود ابراهیم علیه السّلام مقتداي عدهاي از پیغمبران بعد بوده با اینحال از خداوند متعال درخواست
میکند که او را به صالحین ملحق سازد. ظاهر این دعا نشان میدهد که عده خاصی پیش از او به این مقام نایل شدهاند و او نیز
تقاضاي الحاق بآنها را میکند و خداوند هم باو وعده میدهد که در آخرت او را به صالحین ملحق سازد چنانکه در آیات دیگر نیز
این موضوع را صراحتا بیان میفرماید که ابراهیم در آخرت در صف صالحین خواهد شد چنانکه در آیه 27 سوره عنکبوت و 122
سوره نحل میفرماید:
وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ- وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَۀً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ.
صفحه 72 از 286
دقّت در این آیات با در نظر گرفتن مقامات شامخه حضرت ابراهیم علیه السّلام نشان میدهد که صالح بودن داراي مراتبی است و
ابراهیم بعضی از آن مراتب ص: 109
را دارا بوده و تقاضاي بعض دیگر را نموده است و آن مقام محمّد و آل محمّد علیهم السّلام است که خداوند متعال دعاي حضرت
ابراهیم علیه السّلام را قبول و وعده داده است که او را در آخرت بآنان ملحق فرماید ( 3) قوله تعالی إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ.
اگر کسی بپرسد مگر حضرت ابراهیم اسلام نداشت که خدا باو دستور میدهد مسلمان شو و اگر اسلام نداشت پس لازم میآید که
وي قبلا کافر بوده باشد و این علاوه بر اینکه با مقام ولایت عهدي که بظالمین نمیرسد منافات دارد چگونه وي قابل وحی
پروردگار متعال گردید زیرا کسیکه مرتبه ولایت نداشته باشد از مرتبه ربوبی بوي وحی نمیشود در صورتی که خطاب اسلم
بآنحضرت پس از نیل بمقام نبوت بوده است.
یکی از مفسرین عارف در پاسخ این سؤال چنین میگوید: اسلام مثل ایمان داراي مراتب بیشماري است و اولین مرتبه آن اقرار
بزبان و گفتن شهادتین است و آخرین مرتبه آن تسلیم صرف باراده الهی است یعنی رسیدن بمرتبه چهارم از مراتب اسلام است که
عرفاء آن را اسلام اعظم مینامند و آن آخرین مقام اولیاء الهی بشمار میرود که حضرت ابراهیم علیه السّلام بآن مأمور گردیده بود.
ما را خواهی مراد ما باید خواست یک باره ز پیش خویش بر باید خاست
بعضی از مفسرین میگویند معنی اسلم این است که در راه اسلام استقامت داشته باش چنانکه در آیه مبارکه فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ
نیز استقامت مراد است یعنی در راه توحید که بآن یقین داري ثابت قدم باش زیرا این فرمان پس از رسیدن بمقام نبوت صادر
گردیده است. ولی بعضی از مفسرین معتقدند که ص: 110
معنی اسلم در این آیه شریفه این است که دین خود را بواسطه توحید خالص گردان و صدور فرمان اسلم نیز بحضرت ابراهیم علیه
السّلام در آغاز نبوت وي بوده است. ولی بنظر ابن عباس فرمان اسلم موقعی صادر شد که حضرت ابراهیم علیه السّلام از غار بیرون
میآید. اما حسن معتقد است این فرمان زمانی صادر گشت که حضرت ابراهیم علیه السّلام در میان ستاره و ماه و خورشیدپرستان از
غار بیرون آمد و پس از مشاهده حرکت و غروب آنها گفت:
یا قَوْمِ إِنِّی بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.
در آن موقع بود که حضرت ابراهیم بدرگاه پروردگار متعال تسلیم گردید و این عمل پیش از رسیدن بمقام نبوت بوده است زیرا
نبوت پس از تسلیم در مقابل حق تعالی تحقق مییابد.
و بنظر این مفسر فرمان تسلیم بحضرت ابراهیم علیه السّلام نیز بوسیله الهام بوده و نه وحی زیرا وحی پیش از رسیدن بمقام نبوت
تحقق نمیپذیرد و امّا در مورد التفات از خطاب بغیب یعنی چرا حضرت ابراهیم در جواب خداوند متعال عرض نکرد اسلمت لک
بلکه گفت اسلمت لرب العالمین.
بعضی از مفسرین گفتهاند ابراهیم خواست رعایت ادب نموده و آن تعبیري را که خداوند متعال نسبت بوي کرده بود تکرار نکند
بلکه مقام ذلّت بندگی و عبودیت را ظاهر ساخته و خود را یکی از بندگان ناتوان او معرفی نماید در جواب گفت بپروردگار
عالمیان تسلیم شدم.
4) قوله تعالی وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ. )
مرحوم طبرسی در ذیل این آیه شریفه مینویسد: از این آیه دو چیز ص: 111
مستفاد میشود یکی اینکه مردم باید هنگام مرگ وصیّت کند دیگر اینکه لازم است اشخاص کسان خود را در ضمن وصیت
برعایت دستورات دینی و اطاعت از خداوند متعال سفارش کنند یعنی انسانها تنها مسئول جنبههاي مادي فرزندان خویش نیستند
بلکه باید همیشه حتی در آخرین لحظات عمرشان نیز بفکر آینده آنان بوده و جنبههاي معنوي و آنچه که موجب سعادت و پیشرفت
صفحه 73 از 286
معنوي آنها است بآنان توصیه نمایند.
حضرت ابراهیم علیه السّلام طبق نوشته بعضی از مفسرین هنگام وفاتش هشت پسر داشت اسماعیل از هاجر که بزرگترین فرزندانش
بود اسحاق از ساره که از اؤر کلدانیان با او به کنعان آمده بود و مدین- مدائن- یقشان- زمران- یشبق و شوح از قطورا دختر یقطن
کنعانیه که در لحظات آخر عمرش همه آنها را جمع کرده و فرمودند: فرزندان من خداوند براي شما دین شایستهاي انتخاب نموده و
آن را تا دم مرگ حفظ نمائید و با اسلام و تسلیم بمیرید.
5) جمله وَ لا تَمُوتُنَّ اگر چه بصورت نهی صادر گشته ولی چون مرگ با اطلاع قبلی و با میل کسی بسراغش نمیآید لذا نهی در )
حقیقت از مطلق معاصی و سرکشی است که مخالف حالت تسلیم و انقیاد است یعنی هیچگاه پیرامون سرکشی نروید و گرد معاصی
نچرخید زیرا ممکن است مرگ در همان حال گریبان شما را بگیرد و شما در حال فسق و خروج از دین مرده باشید و در واقع
بازگشت این نهی بامر اختیاري است و تقدیرش این است که:
.« الزموا الاسلام لئلا یقع موتکم الا فی هذا الحال »
، یعنی همیشه ملازم اسلام و مسلمانی باشید تا اینکه مرگ نیابد شما را مگر در حال مسلمانی. أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 3
ص: 112
6) مفسرین در مرجع کلمه بها اختلاف نظر دارند بعضی گفتهاند مرجع ضمیر کلمه ملّت است که در آیه قبل مذکور گردیده است )
یعنی حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب علیهما السّلام فرزندان خویش را بملت حنیفه سفارش نمودند. برخی از مفسرین میگویند
مرجع ضمیر جمله أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ است که در آیه قبل واقع گردیده است و براي تأیید نظرشان نیز بآیه 28 سوره زخرف که
میفرماید:
وَ جَعَلَها کَلِمَ ۀً باقِیَۀً فِی عَقِبِهِ استناد کردهاند ولی بعضی از مفسرین معتقدند که ضمیر بها به کلمه اخلاص یعنی لا اله الا اللّه
برمیگردد و این ضمیر قبل از ذکر میباشد مانند إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ ( 7) قوله تعالی إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ چرا حضرت یعقوب
علیه السّلام به پسران خود فرمودند: ما تَعْبُدُونَ و نفرمودند من تعبدون در صورتی که نوعا کلمه ما در باره غیر ذوي العقول و کلمه
من در باره ذوي العقول بکار برده میشود زیرا اکثر مردم آنزمان بتپرست بودند لذا حضرت یعقوب فرمودند چه چیز را میپرستید؟
و نه فرمود که را میپرستید؟
و بعضی از مفسرین نیز احتمال دادهاند که تعبیر از ما بخاطر این بوده است که کلمه ما شامل ذوي العقول و غیر ذوي العقول هر دو
میشود اگر کسی بگوید چرا فرزندان یعقوب در پاسخ پدر که پرسیدند پس از مرگ من بکه پرستش میکنید نگفتند بخداي تو
بلکه گفتند بخداي تو و خداي پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق مگر الهیّت حق تعالی مختصّ بآنان بوده؟
بعضی از مفسرین در جواب این سؤال گفتهاند: منظور فرزندان یعقوب این بود که ما بآن خدائی که تو را به پیغمبري فرستاد ستایش
میکنیم. بعضی دیگر ص: 113
جواب دادهاند: مقصودشان این بود ما بر معبودیکه تو میپرستی عبادت میکنیم نه به بتها و اصنامیکه مردمان گمراه بآنها ستایش
میکنند و بعضی از مفسرین عارف نیز گفتهاند چون فرزندان یعقوب معرفت آن بزرگواران را نسبت بمقام الوهیت فوق معرفت
خود میدانستند این بود گفتند خدا را بآن وجهی که شما شناخته و معبود خود میدانید ما نیز بهمان وجه او را پرستش مینمائیم و آیه
مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ نیز مؤید این مطلب میباشد.
8) چرا در این آیه اسماعیل را با اینکه عموي حضرت یعقوب بود در ردیف پدران او بشمار آورده بخاطر این است که اعراب )
بعضا عمّ را بنام اب میخوانند چنانکه جد را هم گاهی اب میگویند و شاید این نامگذاري باین مناسبت است که احترام آنان مانند
احترام پدر واجب است چنانکه پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: ردوا علی ابی ... یعنی پدرم را بمن برگردانید و ابن عباس
صفحه 74 از 286
نیز از رسول خدا نقل میکند که فرمودند: عم الرجل صنو ابیه یعنی عموي مرد مانند پدر اوست و از اینجاست که در باره آذر که
عموي حضرت ابراهیم بود پدر تعبیه شده است و همچنین بعضی مواقع خاله را نیز مادر مینامند چنانکه در این آیه مبارکۀ میفرماید:
وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ که باتفاق مفسرین حضرت یوسف در آن موقع مادر نداشت بلکه خالهاش بود.
و علّت اینکه اسماعیل را بر اسحاق مقدم داشته این است که او سیزده سال از اسحاق برادرش بزرگتر بوده است.
9) قوله تعالی تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ مفسرین در ذیل این آیه نوشتهاند: این آیه اشاره دارد با اینکه یهودیان أنوار العرفان فی تفسیر )
القرآن، ج 3، ص: 114
میگفتند اغلب پیغمبران الهی از بنی اسرائیل بودهاند ولی از بنی اسماعیل جز محمّد صلّی اللّه علیه و آله نبوده که ادعاي نبوت کرده
باشد و این را وسیله افتخار خود قرار میدادند خداوند متعال در جواب آنان فرمودند: خوبی اعمال و رفتار آنان مربوط بخودشان
بوده و براي شما موجب افتخار نمیشود بلکه آنچه بشما میرسد نتیجه اعمال خودتان میباشد.
ص: 115
روایات .... ص : 115
1) صاحب محاسن از امام زین العابدین علیه السّلام روایت نموده که آنحضرت فرمودند: هیچکس بر ملّت ابراهیم ثابت نیست مگر )
ما و شیعیان ما و سایر مردم از آن بري هستند و در کافی نیز همین معنی از امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السّلام نقل
گردیده است.
2) بطرق عامۀ و خاصۀ روایت شده وقتی که آیه فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ نازل شد پیغمبر بازوي علی را گرفت )
و فرمود این یگانه صالح و شایسته از مؤمنان است.
3) تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه قُلْنا یا نارُ ... مینویسد: امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: )
لمّا جلس ابراهیم فی المنجنیق و ارادوا یرموا به فی النار اتاه جبرائیل (ع) فقال السّلام علیک یا ابراهیم و رحمۀ اللّه و برکاته الک
حاجۀ قال اما الیک فلا ...
مرتبه توحید و تسلیم حضرت ابراهیم شایان توجه است که در یک همچو موقعیت حساس نیز از اظهار حاجت بغیر خدا دوري
میجوید.
4) عیاشی در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ مینویسد: امام محمّد باقر علیه السّلام فرمودند )
این آیه در باره حضرت قائم جاري شده است.
مرحوم فیض در تفسیر صافی مینویسد: شاید منظور از این روایت این است ص: 116
که این آیه در مورد هر امام قائم از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله نیز جریان دارد که در زمان مرگشان بفرزندان خود همان مطالبی
را که حضرت یعقوب به پسران خویش گفت میگویند و همان جوابی که از آنها شنید میشنوند.
5) سماعه از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کرده که آنحضرت فرمودند: )
ایمان نسبت باسلام مانند کعبه است نسبت بحرم یعنی انسان میتواند در حرم باشد ولی در کعبه نباشد اما نمیشود در خانه کعبه
باشد و در حرم نباشد.
6) کافی از سماعۀ از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمودند: اسلام عبارت از شهادت لا اله الا اللّه محمد )
رسول اللّه است و بدین وسیله خون مردمان محفوظ و محترم میشود و بر آن زناشوئی و توارث جائز میگردد و مردمان بظاهر آن
صفحه 75 از 286
معتقد بوده ولی ایمان عبارت از هدایت و اتصاف بفضائل اسلام است بطوریکه در قلوب ثابت باشد.
7) کاهل از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کرده که آنحضرت فرمودند: اگر جمعی باشند فقط خداوند یگانه را پرستش کنند و )
نماز بخوانند و زکوة بدهند و حج بجا آورند و ماه رمضان را روزه بگیرند ولی در باره بعضی از کارها بگویند چرا طور دیگري
نکرد یا این معنی در دل آنها باشد بواسطه همین مشرك خواهند بود.
8) در مجمع البیان از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل گردیده که فرمود خداوند متعال میفرماید: براي بندگان صالحم )
چیزهائی تهیه کردهام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر دل بشري خطور کرده است.
ص: 117
تجزیه و ترکیب .... ص : 117
قوله تعالی وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّۀِ إِبْراهِیمَ من- اسم موصول و استفهام انکاري یرغب فعل مضارع متعدي یا حرف عن بمعنی اعراض و
انکار و مصدر آن رغبت است الا من سفه نفسه جمله استثنائیه و محلش مرفوع و بدل از ضمیر یرغب میباشد من موصول سفه فعل
ماضی و اسم مصدر آن سفاهت است کلمه نفسه منصوب و تمیز میباشد و ضمیر مضاف الیه عاید بموصول است یا جمله سفه
متعدي و نفسه مفعول آن میباشد اصطفیناه فعل ماضی متکلم مع الغیر و متعدي و ضمیر مفعول اول و بقرینه سیاق مفعول دوم آن
محذوف است که کلمه رسولا باشد و مصدرش اصطفاء است فی الدنیا ظرف و متعلق بجمله است وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ-
لام حرف تأکید من حرف تبعیض الصالحین بهیئت فاعل و جمع و اسم مصدر آن صلاح است.
قوله تعالی إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ اذ- ظرف زمان و عاملش جمله اذکر محذوف و محلا منصوب است و ضمیر مجرور له راجع بابراهیم
است رب صفت مشبهه از ماده رب یرب و اضافه آن بضمیر از نظر تشریف ابراهیم است اسلم فعل امر ارشادي قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ
الْعالَمِینَ اسلمت فعل ماضی ذکر لفظ جلاله مبنی بر تعلیل است العالمین جمع عالم و مضاف الیه. أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 3، ص: 118
قوله تعالی وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ- وصّ ی فعل ماضی متعدي و مصدرش توصیۀ است و ضمیر بها راجع بملت و طریقه ابراهیم است
بنیه بصورت جمع و منصوب و بواسطه اضافه بضمیر نون جمع ساقط شده است و مفردش ابن که از ماده بناء گرفته شده است و
یعقوب معطوف و مرفوع- یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْ طَفی لَکُمُ الدِّینَ- یا بنی- منادي و منصوب و بواسطه اضافه بضمیر متکلم نون جمع
حذف شده است اصطفی فعل ماضی متعدي از باب افتعال و مصدر آن اصطفاء است لکم الدین متعلق بجمله متصلۀ الدین مفعول
جمله و الف لام آن عهد است- فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ جمله تفریع- لا تموتن بصورت جمع و نهی ارشادي و مؤکد بنون و
مصدرش موت است الا و انتم مسلمون جمله اسمیۀ و استثنائیه و حال براي ضمیر لا تموتن- الا- حرف استثناء واو حالیه و ضمیر انتم
مبتداء مسلمون بصورت فاعل و جمع خبر آن است.
قوله تعالی أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَ َ ض رَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ- ام منقطعه و بمعنی استفهام انکاري کنتم فعل ماضی و فعل ناقص و ضمیر، اسم
کان است شهداء جمع و منصوب خبر آن- اذ حضر جمله ظرف زمان و متعلق به شهداء الموت اسم مصدر- إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ
مِنْ بَعْدِي جمله بدل و بیان جمله اذ حضر و متعلق به شهداء میباشد- بنیه جمع و مجرور و بسبب اضافه بضمیر نون آن ساقط گشته
است- ما- اسم موصول و استفهام تعبدون فعل مضارع جمع من بعدي ظرف و مجرور- قالوا نعبد الهک قالوا فعل ماضی و جمع و
ضمیر فاعل راجع به کلمه بنیه میباشد.
نعبد فعل مضارع متکلم مع الغیر الهک از ماده أله یأله بمعنی مفعول و مضاف- وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ جمله
صفحه 76 از 286
معطوف و بیان کلمه ص: 119
الهک و جزء گفتار فرزندان یعقوب است الها واحدا جمله مبنی بر توصیف کلمه الهک میباشد و نحن له مسلمون جمله اسمیه و
حال از ضمیر نعبد و مبنی بر حصر و التزام باعتقاد قلبی میباشد.
قوله تعالی تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَ بَتْ- تلک- اسم اشاره مبتداء لها ما کسبت لام براي استحقاق و ضمیر مجرور راجع بامۀ و
تأنیث ضمیر باعتبار تأنیث لفظی امۀ است ما اسم موصول کسبت- صله آن و لکم ما کسبتم جمله مبنی بر تأکید است وَ لا تُسْئَلُونَ
عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ جمله مبنی بر تأکید و بیان لازم جمله سابقه است لا تسالون بصورت فعل مضارع منفی و جمع و مخاطب و
مجهول و بطور قضیه حقیقیه و اقتضائیۀ میباشد- عما کانوا یعملون موصول و صله و تعبیر بفعل ناقص کانوا براي تأکید استناد طبعی
اعمال اختیاریه است بفاعل و مرتکب آنها.
ص: